عــاشـقانه هـا

عاشقانه ای برای مردان فراموش شده

عــاشـقانه هـا

عاشقانه ای برای مردان فراموش شده

عــاشـقانه هـا

الهی! اگر جز سوختگان را به ضیافت عنداللهی نمی خوانی، ما را بسوز آنچنان که هیچ کس را آنگونه نسوخته باشی.
شهید آوینی



هوالرزاق

 یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ


دل نوشت:

هر وقت دستت را پر دیدی ، یک فوت کف دستت بکن تا مطمئن شوی خالی است.

اگر هم چیزی داری بذل و بخشش کن.

اسماعیل دولابی

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۲ ، ۰۴:۳۰
جعفر امن زاده

...و عادتُکم الإحسان، و سجیَّتُکم الکَرم... لباس یکی بوی کاه گل می داد. یکی یک راست از اصطبل آمده بود. آن یکی کارش حجامت بود؛ او هم یک راست می آمد آن جا. پیش امام. و او هوای همه را داشت. همه را دور خوش جمع می کرد. با همه گل می گفت و گل می شنید. سر سفره که بودیم هوای همه را داشت. چرایش را می دانستم. چون همه انسان بودند. الآن هم بعضی ها بوی خاک می دهند. حتی بوی تعفن... ولی خاطرم جمع است که همه را راه می دهد. کنار همه می نشیند. امام است دیگر... باید با همه بُر بخورد تا چند نفر را بردارد و ببرد. و می گوید شما همه انسانید. اول همه را می برد گرمابه و بعد گلستان. رفیق گرمابه و گلستان... کوچه ی کناری یکی بود که خدمتکارش را می زد. می گفت چرا لقمه را بالاتر نمی آوری تا صاف توی دهنم بگذاری؟ و صاف می زد توی دهنش. اما آن ماجرا مربوط به کوچه کناری بود. اسمش کوچه دنیاست و هرکس را که سیاه است و بی چیز، می خرد و توی سرش می زند تا زیر سرش بلند نشود. کوچه ی ما اما، اسمش کوچه ی کریم است. من این جا خدمت کرده ام. حلوای گردویی را لقمه می کرد و به دهانم می گذاشت. باور نمی کنید؟ من هم اول باور نمی کردم. نکند شما هم مثل آن وقت های من ساکن کوچه دنیایید؟ اما راستش همین است که می گویم. چرایش هم روشن است دیگر. من انسانم و برای او فرقی ندارد اسمم چیست یا نژادم یا خانواده ام یا شکل لباسم. راستی خانه اش مهمانی رفته ای؟ یکی رفته بود و می گفت نگذاشت دست به سیاه و سفید بزنم. تا دستم را دراز کردم و خواستم چراغ را تنظیم کنم، مانعم شد. می گفت «شما مهمانید و ما از مهمان مان کار نمی کشیم». یک بار امتحان کردنش ضرر ندارد. پشیمان نشوی. تازه به مهمان ها لباس هم می دهد. «و لباسُ التقوی، ذلک خیر»... فقط کافی است بروی حرم، جلوی در بایستی و بگویی: ضیفُک ببابِک... . مهمانت درِ خانه ات ایستاده... . بعضی از مهمان ها توی ساکشان لباس کارگری هم دارند. نه از این لباس های کارگری که او دوست دارد. یک جور لباس کارگری خاص است. از مهمانی که بیرون می روند، سریع لباس تازه شان را در می آورند و آن لباس کارگری را می پوشند. میروند سر گذر دنیا می ایستند و هر ماشینی که بوق زد سریع سوار می شوند. راستی چرا راننده های این ماشین ها همه مثل هم اند؟ چقدر چهره شان آشناست. اوه... شناختمش. همان است که هر روز می آید تا به سوگندش عمل کند؛ که: سر راه مستقیم تو، سر راه شان را می گیرم... لأقعُدَنّ لهم صراطَک المُستقیم... . این بار که از مهمانی کوچه کریم برگشتی، «بسم الله» تازه ای بگو و بگو: اعوذُ باللهِ مِن الشیطانِ الرجیم... .

نویسنده : علی توسلی

عکاس : حمید عربلین

۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۲ ، ۰۴:۳۰
جعفر امن زاده


تقدیم به تمام کسانی که همراهی خدا را صبرشان خریدارند

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۲ ، ۰۴:۴۲
جعفر امن زاده


هوالصبور


سوختن راز شیدایی با این خانواده است

الهی! اگر جز سوختگان را به ضیافت عنداللهی نمی خوانی، ما را بسوز آنچنان که هیچ کس را آنگونه نسوخته باشی.

شهید آوینی


 ماسک سوخته متعلق به منطقه عملیاتی شرهانی

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۲ ، ۰۴:۵۵
جعفر امن زاده


هوالطیف


 وَتَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَکَفَى بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیرًا

 و توکّل کن بر آن زنده‌ای که هرگز نمی‌میرد؛ و تسبیح و حمد او را بجا آور؛

 و همین بس که او از گناهان بندگانش آگاه است!سوره ی فرقان__ آیه 58


دل نوشت: پرواز می کنم به پرم می خورم زمین// بال و پر شکسته به جایی نمی رسد...

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۲ ، ۰۴:۳۳
جعفر امن زاده

هوالطیف


 فاصله از بهشت تا به خشت، خوردن یک سیب بود ؛

و از اینجا تا بهشت؛

نخوردن صدها سیب ...

افسوس از سقوط ...



دل نوشت:


دعا بکن ولی اگر اجابت نشد باخدا دعوا نکن،

میانه ات با او بهم نخورد چون تو جاهلی و او عالم و خبیر.

وقتی به خدا بگویی خدایا من غیرازتو کسی را ندارم خدا غیورست وخواسته ات را اجابت میکند.

اگرمیخواهید دعایتان گیرا شود

دوستان و همسایگان واهل مملکتتان را جلو بیندازید و اول برای انها دعا کنید.


حاج محمد اسماعیل دولابی

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۲ ، ۰۴:۴۲
جعفر امن زاده

این تایپوگرافیِ نه چندان زیبا تقدیم به امام حسین (ع)


دل نوشت:

در مکتب عشق جز تو استادی نیست؛

جانم به فدایت ای عزیزِ دلها....


طرح: خودم

۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۲ ، ۰۸:۵۰
جعفر امن زاده


هوالشهید



شعری از مقام معظم رهبری درباره شلمچه

پیامی از دل خونین روانه می سازم
نمی کنم دل از این عرصه ی شقایق فام
کنار لاله رخان آشیانه می سازم
در آستان بخون خفتگان وادی عشق
برون ز عالم اسباب خانه می سازم
چون شمع بر سر هر کشته می گذارم جان
زیک شراره هزاران زبانه می سازم
زپاره های دل من شلمچه رنگین است
سخن چو بلبل از آن عاشقانه می سازم
سر وتن و دل و جان را به خاک می فکنم
برای قبر تو چندین نشانه می سازم
کشم به لحظه ی شوریدگی بساط ((امین ))
کنون که رفت سفر چون کرانه می سازم



دل نوشت:
سخن شهید علمدار درباره شلمچه:
خاک شلمچه بوی چادر خاکی حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را می داد...

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۲ ، ۰۴:۳۰
جعفر امن زاده



هوالباقی


کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ

 هر انسانی طعم مرگ را می‏چشد ( ۳۵ انبیا )

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۲ ، ۰۴:۵۹
جعفر امن زاده


ارباب!

دیشب روضه خوان از شما گفت...

از کشته شدنت...

از پاره پاره شدن پیکرت....

از به نیزه رفتن سرت...

اما من چه میفهمم از این چیزها وقتی چیزی رو به چشم ندیدم؛ اما خوب میدانم که رقیه سه سالت دید که چگونه پیکرت رو لگد کوب میکنند... و دوباره روضه خوان میخواند و من این بار چشمانم رو میبندم تا مجسم کنم هر آنچه را که او میخواند؛ چشمانم رو میبندم و علی اصغر 6 ماهه رو میبینم که به روی دست پدر غرق در خون است...
چشمانم رو میبندم و دخترانی را میبینم که دست روی سر گذاشته اند تا بلکه حجاب نداشته شان را کامل کنند...
چشمانم رو میبندم و مادری را میبینم که در نبود کودکش به گهواره خیره شده...
چشمانم رو میبندم و  میبینم  در گودال کسی بر روی سینه ی اربابم نشسته، بی اختیار با دو دست محکم  به صورتم میزنم...

حالا میفهمم که چرا وقتی روضه خوان از گودال میخواند، زنان بر صورت خود میزنند؛ بر سر و صورت زدن از روز عاشورای ارباب آغاز شد... آنجا که بالای تل زینبیه عمه جانم وقتی به گودال نگاه کرد به صورتش زد... حتی فرشته ها هم به صورتشون زدند....


طرح: خودم

۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۲ ، ۱۹:۳۰
جعفر امن زاده