عــاشـقانه هـا

عاشقانه ای برای مردان فراموش شده

عــاشـقانه هـا

عاشقانه ای برای مردان فراموش شده

عــاشـقانه هـا

الهی! اگر جز سوختگان را به ضیافت عنداللهی نمی خوانی، ما را بسوز آنچنان که هیچ کس را آنگونه نسوخته باشی.
شهید آوینی

۱۴ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است

این تایپوگرافیِ نه چندان زیبا تقدیم به امام حسین (ع)


دل نوشت:

در مکتب عشق جز تو استادی نیست؛

جانم به فدایت ای عزیزِ دلها....


طرح: خودم

۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۲ ، ۰۸:۵۰
جعفر امن زاده


هوالشهید



شعری از مقام معظم رهبری درباره شلمچه

پیامی از دل خونین روانه می سازم
نمی کنم دل از این عرصه ی شقایق فام
کنار لاله رخان آشیانه می سازم
در آستان بخون خفتگان وادی عشق
برون ز عالم اسباب خانه می سازم
چون شمع بر سر هر کشته می گذارم جان
زیک شراره هزاران زبانه می سازم
زپاره های دل من شلمچه رنگین است
سخن چو بلبل از آن عاشقانه می سازم
سر وتن و دل و جان را به خاک می فکنم
برای قبر تو چندین نشانه می سازم
کشم به لحظه ی شوریدگی بساط ((امین ))
کنون که رفت سفر چون کرانه می سازم



دل نوشت:
سخن شهید علمدار درباره شلمچه:
خاک شلمچه بوی چادر خاکی حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را می داد...

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۲ ، ۰۴:۳۰
جعفر امن زاده



هوالباقی


کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ

 هر انسانی طعم مرگ را می‏چشد ( ۳۵ انبیا )

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۲ ، ۰۴:۵۹
جعفر امن زاده


ارباب!

دیشب روضه خوان از شما گفت...

از کشته شدنت...

از پاره پاره شدن پیکرت....

از به نیزه رفتن سرت...

اما من چه میفهمم از این چیزها وقتی چیزی رو به چشم ندیدم؛ اما خوب میدانم که رقیه سه سالت دید که چگونه پیکرت رو لگد کوب میکنند... و دوباره روضه خوان میخواند و من این بار چشمانم رو میبندم تا مجسم کنم هر آنچه را که او میخواند؛ چشمانم رو میبندم و علی اصغر 6 ماهه رو میبینم که به روی دست پدر غرق در خون است...
چشمانم رو میبندم و دخترانی را میبینم که دست روی سر گذاشته اند تا بلکه حجاب نداشته شان را کامل کنند...
چشمانم رو میبندم و مادری را میبینم که در نبود کودکش به گهواره خیره شده...
چشمانم رو میبندم و  میبینم  در گودال کسی بر روی سینه ی اربابم نشسته، بی اختیار با دو دست محکم  به صورتم میزنم...

حالا میفهمم که چرا وقتی روضه خوان از گودال میخواند، زنان بر صورت خود میزنند؛ بر سر و صورت زدن از روز عاشورای ارباب آغاز شد... آنجا که بالای تل زینبیه عمه جانم وقتی به گودال نگاه کرد به صورتش زد... حتی فرشته ها هم به صورتشون زدند....


طرح: خودم

۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۲ ، ۱۹:۳۰
جعفر امن زاده

 

 

 

یا الله

ابوالفضلــــــ

قولش قول بود، به علی و فاطمه قول داد یاور برادرش باشه،
و بود و تا پای جونش پای حرف و قولش موند...

عظمت غیرت مردونش اینقدر بود که با وجودش دل تمام هم سفراش قرص باشه، از دختری که مادر براش رویا شده بود و حتی پدری که به رفتن و موندن دخترش ایمان داشت...

محکم بود چون کوه و فروتن بود چون درختی پر بار، با وجود اینکه حامی بی بدیل امام زمانش بود حتی یکبار هم ادعای سرداری نکرد (حتی حسین هم بی او تنها ی تنها بود) ...

ابوالفضل....
مرد بود و بی بدیل،
مردانگی اش و غیرتش و بزرگواری اش افسانه شده است در این عصر، که مردان زیادنند اما من همچنان در جستجوی مردانگی دست خالی مانده ام...!!!

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۲ ، ۱۹:۳۰
جعفر امن زاده

دیشب شب دوم محرم بود ، خیلی کار داشتم و باید چندتا تحقیق در میاوردم ولی گفتم بیخیال و از پای کامپیوتر بلند شم برم پیش بچه ها تو هیئت ببینم کاری چیزی ندارن کمکشون کنم .

یکم خودمو جمع و جور کردم و لباس پوشیدم و رفتم دمه هیئت دیدم خیلی شلوغه .
دختر و پسر ، زن و مرد ، کوچیک و بزرگ جمع شده بودن داشتن سینه میزدن و عزاداری میکردن واسه امام حسین (ع) .

واقعا لذت بردم وقتی دیدم از هر قشری و با هر اعتقادی اومده بودن و داشتن به اندازه خودشون فیض می بردن .

به نظر من کلا ماه محرم واسه همه عزیزه . خیلی هارو دیدم به هیچی اعتقاد ندارن اما محرم که میشه لباس مشکی میپوشن و خیلی از کاراشون رو میذارن کنار .( به مسائل حاشیه ایش که همش ظاهر سازیه و ... کاری ندارم )

بعد از یکم نگاه کردن مردم و عذارایشون رفتم پیشه بچه ها که داشتن چایی میدادن .

دونه دونه باهاشون سلام علیک کردم و دیدم ماشالله همشون لباس مشکی های تنگ و خوشگل ، شلوار و کاپشن و کت های مرتب و شیک پوشیده بودن :))

از هیکلشونم نگم دیگه که همشون دم کرده بودن و بازوهارو انداخته بودن بیرون ، انگار اون پشت تو ایستگاه صلواتی دمبل گذاشته بودن نوبتی میرفتن میزدن تا پفشون نخوابه و بتونن موقع چایی دادن به دخترا جلب توجه کنن و دلبری کنن :|

بهشون گفتم ماشالله همه اومدید رو فرم ها ! گفتن از چند ماه پیش داشتیم سنگین تمرین میکردیم واسه محرم شاید فرجی شد و تونستیم یه مخ خوب بزنیم !

هم خندم گرفته بود ، هم ته دلم میسوخت واسه خودمون .

واقعا چرا جای همه چیزو عوض کردیم با هم ؟ دیشب خیلی دخترا رو میدیدم 7 قلم آرایش کرده بودن و وایساده بودن کنار خیابون ، سرشونم مثل پنکه میچرخید و به اینو اون لبخند میزدن ! ( البته خیلی هارم میدیدم که ساده و اومده بودن )

یادمه محرم پارسال صاحب یکی از همین هیئت ها گیر داده بود به دختر عمه ام و میخواست باهاش دوست بشه ! تا آخرشم خوم مجبور شدم یه دعوای حسابی راه بندازم و قضیه رو فیصله بدم !

نمیدونم چی باید بگم واقعا ...

ایشالله که ما از این دسته نباشیم و هدفمون از بیرون رفتن فقط عزاداری برای امام حسینمون باشه ...
التماس دعا ...


پی نوشتــ :

+ ساعت 5 بعد از ظهر این پست رو نوشتم و از اون موقع تا حالا دارم سعی میکنم ارسالش کنم ولی نمیشد !
+ فک کنم باید کم کم جمع کنم از بلاگفا برم ! خیلی داره اذیت می کنه دیگه !


دل نوشتــ :

+ طـوری زندگی کن که خبرِ مـرگتو Share کـنــن ، نـــه Like ...! 


منبع: خاطرات یک پسر سر به هوا _ www.gorbesag.blogfa.com

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۲ ، ۰۴:۳۰
جعفر امن زاده


یا علی اصغر


وقتی لبان کوچک تو بی جواب شد

مادر به جای آب، ز شرم تو آب شد

بیهوده پا به سینه ی من می زنی مکوش

پیش لبان خشک تو دریا سراب شد

مثل همیشه بوسه زدم روی گونه ات

اما لبم ز تاول رویت کباب شد

وقتی عمود خیمه ی عباس را کشید

گفتم رباب: خیمۀ عمرت خراب شد

از چشم های حرمله پیداست فکر چیست

مادر دعا نکرده ای و مستجاب شد

لبخند می زنی و دل از تیر می بری ...

شاعر:حسن لطفی


دل نوشت:


بِاَبی اَنْتَ وَ اُمّی لَقَدْ عَظُمَ مُصابی بِکَ ...

شرمنده ام حسین

شب شش ماهت گذشت و من هنوز زنده ام ...

۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۲ ، ۱۲:۳۰
جعفر امن زاده


هوالشهید


نپندار که تنها عاشوراییان را بدان بلا آزمودند و لاغیر…
صحرای بلا به وسعت همه تاریخ است
شهید سید مرتضی آوینی

محل عکس: منطقه عملیاتی هویزه


 

زندگی نامه شهید علم الهدی

شهید سید حسین علم الهدی فرزند آیة الله حاج سید مرتضی علم الهدی(ره) به سال 1337 شمسی پا به عرصه گیتی نهاد. فرزندی پاک از شجره مبارکه رسالت بود که در مهد علم و تقوا پرورش می‌یافت.

||ادامه زندگی نامه در ادامه مطلب||

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۲ ، ۰۴:۳۰
جعفر امن زاده

یا حسین


مادرت گفت بُنیَ دل ما ریخت به هم
بردن نام تو غـوغـاست ابـاعــبـدالله

عکس: سرزمین فاطمی فکه


دل نوشت:

دیشب تمام “سردرد“های چند ساله ام را شمردم!
اما جمع اش،
باز هم کمتر از یک لحظه “پادرد” سه ساله ی تو شد …

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۲ ، ۰۴:۳۰
جعفر امن زاده


ارباب من!

گریه هایم، عقده هایم، ناله هایم را جمع کرده ام تا گریه کنم بر بدن پاره پاره علی اکبرت، بر اینکه دشمنان  چشم دیدن این را نداشتن که عمو عباس یه سر و گردن از همه آنها بالاتر است، برای همین پای عمود آهنی را به میدان باز کردند....

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۲ ، ۰۴:۳۰
جعفر امن زاده