عــاشـقانه هـا

عاشقانه ای برای مردان فراموش شده

عــاشـقانه هـا

عاشقانه ای برای مردان فراموش شده

عــاشـقانه هـا

الهی! اگر جز سوختگان را به ضیافت عنداللهی نمی خوانی، ما را بسوز آنچنان که هیچ کس را آنگونه نسوخته باشی.
شهید آوینی

۷۸ مطلب با موضوع «.:: عــــاشـقــــانـه هــــا ::.» ثبت شده است



هوالرزاق

 یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ


دل نوشت:

هر وقت دستت را پر دیدی ، یک فوت کف دستت بکن تا مطمئن شوی خالی است.

اگر هم چیزی داری بذل و بخشش کن.

اسماعیل دولابی

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۲ ، ۰۴:۳۰
جعفر امن زاده

...و عادتُکم الإحسان، و سجیَّتُکم الکَرم... لباس یکی بوی کاه گل می داد. یکی یک راست از اصطبل آمده بود. آن یکی کارش حجامت بود؛ او هم یک راست می آمد آن جا. پیش امام. و او هوای همه را داشت. همه را دور خوش جمع می کرد. با همه گل می گفت و گل می شنید. سر سفره که بودیم هوای همه را داشت. چرایش را می دانستم. چون همه انسان بودند. الآن هم بعضی ها بوی خاک می دهند. حتی بوی تعفن... ولی خاطرم جمع است که همه را راه می دهد. کنار همه می نشیند. امام است دیگر... باید با همه بُر بخورد تا چند نفر را بردارد و ببرد. و می گوید شما همه انسانید. اول همه را می برد گرمابه و بعد گلستان. رفیق گرمابه و گلستان... کوچه ی کناری یکی بود که خدمتکارش را می زد. می گفت چرا لقمه را بالاتر نمی آوری تا صاف توی دهنم بگذاری؟ و صاف می زد توی دهنش. اما آن ماجرا مربوط به کوچه کناری بود. اسمش کوچه دنیاست و هرکس را که سیاه است و بی چیز، می خرد و توی سرش می زند تا زیر سرش بلند نشود. کوچه ی ما اما، اسمش کوچه ی کریم است. من این جا خدمت کرده ام. حلوای گردویی را لقمه می کرد و به دهانم می گذاشت. باور نمی کنید؟ من هم اول باور نمی کردم. نکند شما هم مثل آن وقت های من ساکن کوچه دنیایید؟ اما راستش همین است که می گویم. چرایش هم روشن است دیگر. من انسانم و برای او فرقی ندارد اسمم چیست یا نژادم یا خانواده ام یا شکل لباسم. راستی خانه اش مهمانی رفته ای؟ یکی رفته بود و می گفت نگذاشت دست به سیاه و سفید بزنم. تا دستم را دراز کردم و خواستم چراغ را تنظیم کنم، مانعم شد. می گفت «شما مهمانید و ما از مهمان مان کار نمی کشیم». یک بار امتحان کردنش ضرر ندارد. پشیمان نشوی. تازه به مهمان ها لباس هم می دهد. «و لباسُ التقوی، ذلک خیر»... فقط کافی است بروی حرم، جلوی در بایستی و بگویی: ضیفُک ببابِک... . مهمانت درِ خانه ات ایستاده... . بعضی از مهمان ها توی ساکشان لباس کارگری هم دارند. نه از این لباس های کارگری که او دوست دارد. یک جور لباس کارگری خاص است. از مهمانی که بیرون می روند، سریع لباس تازه شان را در می آورند و آن لباس کارگری را می پوشند. میروند سر گذر دنیا می ایستند و هر ماشینی که بوق زد سریع سوار می شوند. راستی چرا راننده های این ماشین ها همه مثل هم اند؟ چقدر چهره شان آشناست. اوه... شناختمش. همان است که هر روز می آید تا به سوگندش عمل کند؛ که: سر راه مستقیم تو، سر راه شان را می گیرم... لأقعُدَنّ لهم صراطَک المُستقیم... . این بار که از مهمانی کوچه کریم برگشتی، «بسم الله» تازه ای بگو و بگو: اعوذُ باللهِ مِن الشیطانِ الرجیم... .

نویسنده : علی توسلی

عکاس : حمید عربلین

۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۲ ، ۰۴:۳۰
جعفر امن زاده


تقدیم به تمام کسانی که همراهی خدا را صبرشان خریدارند

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۲ ، ۰۴:۴۲
جعفر امن زاده


هوالطیف


 وَتَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَکَفَى بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیرًا

 و توکّل کن بر آن زنده‌ای که هرگز نمی‌میرد؛ و تسبیح و حمد او را بجا آور؛

 و همین بس که او از گناهان بندگانش آگاه است!سوره ی فرقان__ آیه 58


دل نوشت: پرواز می کنم به پرم می خورم زمین// بال و پر شکسته به جایی نمی رسد...

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۲ ، ۰۴:۳۳
جعفر امن زاده

هوالطیف


 فاصله از بهشت تا به خشت، خوردن یک سیب بود ؛

و از اینجا تا بهشت؛

نخوردن صدها سیب ...

افسوس از سقوط ...



دل نوشت:


دعا بکن ولی اگر اجابت نشد باخدا دعوا نکن،

میانه ات با او بهم نخورد چون تو جاهلی و او عالم و خبیر.

وقتی به خدا بگویی خدایا من غیرازتو کسی را ندارم خدا غیورست وخواسته ات را اجابت میکند.

اگرمیخواهید دعایتان گیرا شود

دوستان و همسایگان واهل مملکتتان را جلو بیندازید و اول برای انها دعا کنید.


حاج محمد اسماعیل دولابی

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۲ ، ۰۴:۴۲
جعفر امن زاده


هوالشهید



شعری از مقام معظم رهبری درباره شلمچه

پیامی از دل خونین روانه می سازم
نمی کنم دل از این عرصه ی شقایق فام
کنار لاله رخان آشیانه می سازم
در آستان بخون خفتگان وادی عشق
برون ز عالم اسباب خانه می سازم
چون شمع بر سر هر کشته می گذارم جان
زیک شراره هزاران زبانه می سازم
زپاره های دل من شلمچه رنگین است
سخن چو بلبل از آن عاشقانه می سازم
سر وتن و دل و جان را به خاک می فکنم
برای قبر تو چندین نشانه می سازم
کشم به لحظه ی شوریدگی بساط ((امین ))
کنون که رفت سفر چون کرانه می سازم



دل نوشت:
سخن شهید علمدار درباره شلمچه:
خاک شلمچه بوی چادر خاکی حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را می داد...

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۲ ، ۰۴:۳۰
جعفر امن زاده



هوالباقی


کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ

 هر انسانی طعم مرگ را می‏چشد ( ۳۵ انبیا )

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۲ ، ۰۴:۵۹
جعفر امن زاده

دیشب شب دوم محرم بود ، خیلی کار داشتم و باید چندتا تحقیق در میاوردم ولی گفتم بیخیال و از پای کامپیوتر بلند شم برم پیش بچه ها تو هیئت ببینم کاری چیزی ندارن کمکشون کنم .

یکم خودمو جمع و جور کردم و لباس پوشیدم و رفتم دمه هیئت دیدم خیلی شلوغه .
دختر و پسر ، زن و مرد ، کوچیک و بزرگ جمع شده بودن داشتن سینه میزدن و عزاداری میکردن واسه امام حسین (ع) .

واقعا لذت بردم وقتی دیدم از هر قشری و با هر اعتقادی اومده بودن و داشتن به اندازه خودشون فیض می بردن .

به نظر من کلا ماه محرم واسه همه عزیزه . خیلی هارو دیدم به هیچی اعتقاد ندارن اما محرم که میشه لباس مشکی میپوشن و خیلی از کاراشون رو میذارن کنار .( به مسائل حاشیه ایش که همش ظاهر سازیه و ... کاری ندارم )

بعد از یکم نگاه کردن مردم و عذارایشون رفتم پیشه بچه ها که داشتن چایی میدادن .

دونه دونه باهاشون سلام علیک کردم و دیدم ماشالله همشون لباس مشکی های تنگ و خوشگل ، شلوار و کاپشن و کت های مرتب و شیک پوشیده بودن :))

از هیکلشونم نگم دیگه که همشون دم کرده بودن و بازوهارو انداخته بودن بیرون ، انگار اون پشت تو ایستگاه صلواتی دمبل گذاشته بودن نوبتی میرفتن میزدن تا پفشون نخوابه و بتونن موقع چایی دادن به دخترا جلب توجه کنن و دلبری کنن :|

بهشون گفتم ماشالله همه اومدید رو فرم ها ! گفتن از چند ماه پیش داشتیم سنگین تمرین میکردیم واسه محرم شاید فرجی شد و تونستیم یه مخ خوب بزنیم !

هم خندم گرفته بود ، هم ته دلم میسوخت واسه خودمون .

واقعا چرا جای همه چیزو عوض کردیم با هم ؟ دیشب خیلی دخترا رو میدیدم 7 قلم آرایش کرده بودن و وایساده بودن کنار خیابون ، سرشونم مثل پنکه میچرخید و به اینو اون لبخند میزدن ! ( البته خیلی هارم میدیدم که ساده و اومده بودن )

یادمه محرم پارسال صاحب یکی از همین هیئت ها گیر داده بود به دختر عمه ام و میخواست باهاش دوست بشه ! تا آخرشم خوم مجبور شدم یه دعوای حسابی راه بندازم و قضیه رو فیصله بدم !

نمیدونم چی باید بگم واقعا ...

ایشالله که ما از این دسته نباشیم و هدفمون از بیرون رفتن فقط عزاداری برای امام حسینمون باشه ...
التماس دعا ...


پی نوشتــ :

+ ساعت 5 بعد از ظهر این پست رو نوشتم و از اون موقع تا حالا دارم سعی میکنم ارسالش کنم ولی نمیشد !
+ فک کنم باید کم کم جمع کنم از بلاگفا برم ! خیلی داره اذیت می کنه دیگه !


دل نوشتــ :

+ طـوری زندگی کن که خبرِ مـرگتو Share کـنــن ، نـــه Like ...! 


منبع: خاطرات یک پسر سر به هوا _ www.gorbesag.blogfa.com

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۲ ، ۰۴:۳۰
جعفر امن زاده


هوالشهید


نپندار که تنها عاشوراییان را بدان بلا آزمودند و لاغیر…
صحرای بلا به وسعت همه تاریخ است
شهید سید مرتضی آوینی

محل عکس: منطقه عملیاتی هویزه


 

زندگی نامه شهید علم الهدی

شهید سید حسین علم الهدی فرزند آیة الله حاج سید مرتضی علم الهدی(ره) به سال 1337 شمسی پا به عرصه گیتی نهاد. فرزندی پاک از شجره مبارکه رسالت بود که در مهد علم و تقوا پرورش می‌یافت.

||ادامه زندگی نامه در ادامه مطلب||

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۲ ، ۰۴:۳۰
جعفر امن زاده

یا حسین


مادرت گفت بُنیَ دل ما ریخت به هم
بردن نام تو غـوغـاست ابـاعــبـدالله

عکس: سرزمین فاطمی فکه


دل نوشت:

دیشب تمام “سردرد“های چند ساله ام را شمردم!
اما جمع اش،
باز هم کمتر از یک لحظه “پادرد” سه ساله ی تو شد …

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۲ ، ۰۴:۳۰
جعفر امن زاده