عــاشـقانه هـا

عاشقانه ای برای مردان فراموش شده

عــاشـقانه هـا

عاشقانه ای برای مردان فراموش شده

عــاشـقانه هـا

الهی! اگر جز سوختگان را به ضیافت عنداللهی نمی خوانی، ما را بسوز آنچنان که هیچ کس را آنگونه نسوخته باشی.
شهید آوینی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علی اصغر» ثبت شده است


ارباب!

دیشب روضه خوان از شما گفت...

از کشته شدنت...

از پاره پاره شدن پیکرت....

از به نیزه رفتن سرت...

اما من چه میفهمم از این چیزها وقتی چیزی رو به چشم ندیدم؛ اما خوب میدانم که رقیه سه سالت دید که چگونه پیکرت رو لگد کوب میکنند... و دوباره روضه خوان میخواند و من این بار چشمانم رو میبندم تا مجسم کنم هر آنچه را که او میخواند؛ چشمانم رو میبندم و علی اصغر 6 ماهه رو میبینم که به روی دست پدر غرق در خون است...
چشمانم رو میبندم و دخترانی را میبینم که دست روی سر گذاشته اند تا بلکه حجاب نداشته شان را کامل کنند...
چشمانم رو میبندم و مادری را میبینم که در نبود کودکش به گهواره خیره شده...
چشمانم رو میبندم و  میبینم  در گودال کسی بر روی سینه ی اربابم نشسته، بی اختیار با دو دست محکم  به صورتم میزنم...

حالا میفهمم که چرا وقتی روضه خوان از گودال میخواند، زنان بر صورت خود میزنند؛ بر سر و صورت زدن از روز عاشورای ارباب آغاز شد... آنجا که بالای تل زینبیه عمه جانم وقتی به گودال نگاه کرد به صورتش زد... حتی فرشته ها هم به صورتشون زدند....


طرح: خودم

۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۲ ، ۱۹:۳۰
جعفر امن زاده

 

 

 

یا الله

ابوالفضلــــــ

قولش قول بود، به علی و فاطمه قول داد یاور برادرش باشه،
و بود و تا پای جونش پای حرف و قولش موند...

عظمت غیرت مردونش اینقدر بود که با وجودش دل تمام هم سفراش قرص باشه، از دختری که مادر براش رویا شده بود و حتی پدری که به رفتن و موندن دخترش ایمان داشت...

محکم بود چون کوه و فروتن بود چون درختی پر بار، با وجود اینکه حامی بی بدیل امام زمانش بود حتی یکبار هم ادعای سرداری نکرد (حتی حسین هم بی او تنها ی تنها بود) ...

ابوالفضل....
مرد بود و بی بدیل،
مردانگی اش و غیرتش و بزرگواری اش افسانه شده است در این عصر، که مردان زیادنند اما من همچنان در جستجوی مردانگی دست خالی مانده ام...!!!

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۲ ، ۱۹:۳۰
جعفر امن زاده


یا علی اصغر


وقتی لبان کوچک تو بی جواب شد

مادر به جای آب، ز شرم تو آب شد

بیهوده پا به سینه ی من می زنی مکوش

پیش لبان خشک تو دریا سراب شد

مثل همیشه بوسه زدم روی گونه ات

اما لبم ز تاول رویت کباب شد

وقتی عمود خیمه ی عباس را کشید

گفتم رباب: خیمۀ عمرت خراب شد

از چشم های حرمله پیداست فکر چیست

مادر دعا نکرده ای و مستجاب شد

لبخند می زنی و دل از تیر می بری ...

شاعر:حسن لطفی


دل نوشت:


بِاَبی اَنْتَ وَ اُمّی لَقَدْ عَظُمَ مُصابی بِکَ ...

شرمنده ام حسین

شب شش ماهت گذشت و من هنوز زنده ام ...

۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۲ ، ۱۲:۳۰
جعفر امن زاده