علـــی اصــغـــر
دوشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۲، ۱۲:۳۰ ب.ظ
یا علی اصغر
وقتی لبان کوچک تو بی جواب شد
مادر به جای آب، ز شرم تو آب شد
بیهوده پا به سینه ی من می زنی مکوش
پیش لبان خشک تو دریا سراب شد
مثل همیشه بوسه زدم روی گونه ات
اما لبم ز تاول رویت کباب شد
وقتی عمود خیمه ی عباس را کشید
گفتم رباب: خیمۀ عمرت خراب شد
از چشم های حرمله پیداست فکر چیست
مادر دعا نکرده ای و مستجاب شد
لبخند می زنی و دل از تیر می بری ...
شاعر:حسن لطفی
دل نوشت:
بِاَبی اَنْتَ وَ اُمّی لَقَدْ عَظُمَ مُصابی بِکَ ...
شرمنده ام حسین
شب شش ماهت گذشت و من هنوز زنده ام ...