
هو النور
روزهای مانده را تعریف کن ،
با چند ماه خداحافظی کنم ،
به چند خورشید سلام ، تا بیایی .... ؟!
دل نوشت:
ای مثل روز ، آمدنت روشن !
این روزها که می گذرد ، هر روز
در انتظار آمدنت هستم !
اما
با من بگو که آیا ، من نیز
هو النور
هوالرؤوف
تویی که از همه زندگیت خسته شده ایی ؛
بخـــــوان : الا بذکر الله تطمئن القلوب...
دل نوشت:
چو از او گشتی , همه چیز از تو گشت !
مگر از زندگی چه میخواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود ؟
هوالمنتقم
ظاهرا می گوییم آقا می آید ، ولی در حقیقت ما به خدمت حضرت می رویم.
ما به پشت دیوار دنیا رفتیم و گم شدیم .
باید از پشت دیوار بیرون بیاییم تا ببینیم که حضرت از همان ابتدا حاضر بودند.
به راه بیاییم تا از راه بیاید.
تلاطمات و ناآرامی هایی که در روزگار ما در سراسر عالم بروز نموده است حاوی بشارت بزرگی است.
دل نوشت:
اینجا تمام یوسف خود را فروختند//این قوم را به خاطر مشتی گدا ببخش..
هو المقیت
داغ دلــش، تــازه مــی شــود . . .
برای کشتن یک پرنده، یک قیچی کافیست.
لازم نیست آن را در قلبش فرو کنی یا گلویش را با آن بشکافی .
پرهایش را بزن ...خاطره پریدن با او کاری می کند که خودش را به اعماق دره ها پرت کنددل شکسته همیشه برایمان کافیست
همیشه گریه ی بی انتهایمان کافیست
شکسته بالی مارا کسی نمیفهمدهمین نرفتن کرب و بلایمان کافیست
چقدر نامه نوشتم که دوستت دارم
چقدر گریه ؟ همین گریه هایمان کافیست
بیا و با غم رسوایی ام مدارا کن
قسم به چادر خیرالنسایمان کافیست؟
برای اینکه شب جمعه کربلا بروم
دعای خیر حضرت آقا رضایمان کافیست
حضرت زهرا (س) وارد مسجد شد .
دید شمشیر روی سر امیرالمومنین گرفته اند و میخواهند به زور بیعت بگیرند .
دل نوشت:
گریه نکن ، حرمله بیدار میشه....